عارف، خوانندهٔ سرشناس موسیقی پاپ ایران، نوزدهم مرداد به ایستگاه هشتادوپنجم زندگیاش رسیده است، آن هم در روزهایی که با یک مهمان ناخوانده «برای زندگی» دستوپنجه نرم میکند.
جویای حال او شدم و آقای عارف با مهر همیشگیاش پیغامی فرستاد و گفت که دو ماه گذشته را بهدلیل ابتلا به نوعی سرطان در بیمارستان سپری کرده است.
در این پیغام گفت نزدیک ۹ کیلوگرم وزن کم کرده اما بهزودی به برنامههایش باز خواهد گشت. آخرِ صدایش، وقتی پیغام داشت به انتها میرسید، با انرژی همیشگی که شادی و هیجان را به مخاطب منتقل میکند، طعنهای به کم کردن وزنش زد و گفت: «البته بد نیست، اما زیاد است.»
نیم قرن بیتقلب روی صحنه
عارف بیش از نیم قرن روی صحنه ایستاده است، آن هم نه هر ایستادنی؛ به قول پژوهشگران موسیقی امروز، در روزگاری که خوانندگانی با صداهای از قبل ضبطشده روی صحنه میروند و دیگرانی از ریتم خارج میخوانند، او همچنان کوک و صحیح و بیتقلب میخواند و به تعبیر سعید دبیری، ترانهسرا و آهنگساز و از اعضای گروه «گلدن رینگ»، او «لببسته» نمیخواند.
سلاطین موسیقی پاپ ایران
عارف آخرین بازماندهٔ حلقهای آغازکننده است که به موسیقی نوین ایران سر و شکلی دادند. نسلی از «صدامخملیها» که با اجرای ترانههای غالباً عاشقانه، بر بستر ملودیهای ایرانی با ارکستراسیون غربی، به پیشقراولی ویگن ظهور کردند.
هر یک از این ازراهرسیدگان، از محمد نوری و مهرپویا تا روانبخش و منوچهر، با دیگری فاصلههای معناداری داشتند. اما ویگن، منوچهر و آخرین بازمانده، عارف، به «سلاطین موسیقی پاپ ایران» شهره شدند.
با شهاب طلوعی، آهنگساز و صاحب سبک در موسیقی «اتنوفلامنکو»، چندی پیش از عارف صحبت شد و او گفت صدای عارف برایش یادآور خوانندگان یونانی است و کارهایی از پاسهالیس ترزیس، دیمیتریس میتروپانوس و تِمیس آدامانتیدیس برایم فرستاد.
عارف هم در جشن زادروز مجازیاش که در هشتادسالگی با همکاری شهرام ابراهیمی در رادیوفردا برگزار کردیم، گفت که در آغاز کارش تا پیش از پرویز مقصدی (آهنگساز آغازگر موسیقی پاپ ایران)، فضا از موسیقیهای یونانی انباشته بود که کلامی فارسی روی آن گذاشته میشد. یکی از آن ترانهها که او خود اجرا کرده، ترانهٔ «ابر بیباران» با کلام پرویز وکیلی بود.
در همین جشن زادروز مجازی، محمود خوشنام، سردبیر ماهنامهٔ رودکی (نشریهٔ موسیقی، هنر و ادبیات) و مجلهٔ موسیقی در سالهای پیش از انقلاب، برای عارف نقشی «واسطهمحور» در پیوند دادن موسیقی نو و سنتی ایران قائل شد و گفت: «تلاشهای عارف و دیگران باعث شد موسیقی ایران پیر و فرتوت نشود.»
اینجاست که عارف از خوانندهای صرفاً «خاطرهساز» جدا میشود؛ خوانندهای جستوجوگر که تا اواسط دههٔ پنجاه کارهای زیادی منتشر کرده، اما میگوید از «مبتذل خواندن» هراس دارد.
عارف؛ هویت شنیداری تهران
اواخر دههٔ ۴۰، «سلطان قلبها» (کلام محمدعلی شیرازی، آهنگ انوشیروان روحانی) او را در جای مناسبی قرار داد؛ ترانهای که امروز حتی میتوان گفت به یکی از هویتهای شنیداری تهران هم تبدیل شده و خنیاگران دورهگرد و خیابانی در کوچه و برزن آن را زمزمه میکنند.
«سلطان قلبها» در میان کارهایی که او برای فیلمهای سینمایی خوانده، از معدود ترانههای فیلم است که همپای فیلم رشد متوازنی داشته و مطرح شده و پیشران عارف در خوانندگی بوده است؛ جلوتر از «طلسم آرزوها» (کلام علیرضا طبایی، آهنگ عطاالله خرم) که با فروشی حیرتآور در آن زمان و اهدای «صفحهای طلایی» از سوی کمپانی پخش ترانه به این خواننده، جای پایش را در موسیقی روز استوار کرد.
گلدنرینگ با بوی موج نو و عطر اعتراض
این جستوجوگری سببساز همکاریاش با گروه «گلدنرینگ» (جمشید زندی) در اواخر دههٔ چهل شد؛ گروهی که به شهادت کوروش یغمایی، خواننده و آهنگسازی که چند سال بعدتر تجربهای مشترک با عارف داشت، «یک استثنا بود».
کوروش یغمایی مینویسد: «گلدنرینگ برخلاف دیگر گروهها که به سادگی کارهای هنرمندان غربی را رونوشت میکردند، دست به اجرای ملودیهای ایرانی با سازبندی راک زدند.»
اوج همکاری عارف با «گلدنرینگ» را شاید بتوان در ترانهٔ «عشق تو نمیمیرد» (کلام علیرضا طبایی) دید. البته در نسخهٔ بازخوانیشده، عبدی یمینی (تنظیمکننده) تغییراتی در ارکستراسیون کار داد.
او با افزودن مقدمهٔ تکنوازی گیتار و فاصلهگذاریهای معنادار در همراهی با ارکستر بزرگ، آن را در قالبی کلاسیک قرار داد. ضمن اینکه در نسخهٔ اصلی، جمشید زندی بندی از کلام را بدون ملودی رها کرده بود که عارف تحتتأثیر کلام، تصمیم گرفت آن را بخواند: «کوته کنم این قصهٔ بیهوده را / کِی عشق تو سازد رها جان مرا»
عارف از دورهای میآید که موسیقی با سوزن و صفحه، گرام تپاز، تَقوتوقها و صدای هامی که صدای خواننده را در بر میگرفت، برای یک نسل خاطره بود. اواخر دههٔ پنجاه اما مرگ بیسروصدای صفحه فرا رسید. عارف در واکنش به این اتفاق گفته بود: «تنها صفحه بود که به خواننده غرور میداد.»
تغییر و تحولات مدام اجتماعی و فناوری دلیلی نبود تا او در جستوجوهایش به سراغ جریان «موج نو موسیقی» نرود. آن جریان نیز میخواست با تکیه بر جایگاه عارف در فرهنگ عمومی، نفوذی پیدا کند.
همکاری او با بابک بیات و ایرج جنتی عطایی در فیلم «غریبه» با ترانهٔ «ایخدا» آغاز راهی شد برای اجرای ترانههای اجتماعی ـ اعتراضی که به اجرای «پرندهٔ مهاجر» رسید؛ ترانهای که در زمان خود توقیف شد و بعدتر همان ملودی را ابی با ترانهای به نام «طپش» در فیلم «هیاهو» خواند.
نسخهٔ بازخوانیشدهای از آن را هم عارف به بازار داد. این تجربه یکبار هم با همایون خرم و محمدعلی شیرازی در فیلم «طغرل» با ترانهٔ «همهجا غم» تکرار شد.
به گفتهٔ عارف: «فیلم آمد و رفت، بعد آهنگ شد یک آهنگ مبارزاتی علیه رژیم آن زمان. ساواک بلافاصله توقیفش کرد و اجازهٔ پخشش را نداد. جالب است که این آهنگ به زمان الان هم میخورد و من اگر اجرایش کنم، یک ترانهٔ اعتراضی علیه رژیم جمهوری اسلامی میتواند باشد.»
و البته که در این میان نباید همکاری با ارکستر سمفونیک تهران به رهبری حشمتالله سنجری و اجرای ترانهٔ «به امید دیدار» با کلام تورج نگهبان برای اختتامیهٔ بازیهای آسیایی تهران در حضور محمدرضا شاه پهلوی را از قلم انداخت.
جستوجوگریهای عارف و میل به همکاری با چهرههای جوان و تازهنفس در موسیقی روز، کشف تازهای را هم با خود داشت: سیاوش قمیشی که هوای تازهای با «گلوتگرگ»، «نور و آینه و صدا»، «باغ بارونزده»، «ای رسیده از راه» و «عشق» به موسیقی او تزریق کرد. به موازات، همین اتفاق با کوروش یغمایی در ترانهٔ «بهترین بهانه» (کلام حسین نجفیان) رخ داد. کوروش یغمایی از تجربهٔ همکاری با ویگن در ساخت چند آهنگ بازگشته بود.
«بهترین بهانه» در سال ۵۶ با همخوانی کوروش یغمایی در صدای پسزمینه منتشر شد. کوروش یغمایی میگوید این ترانه را پیش از انتشار «گل یخ» آهنگسازی کرده بود که «چند سال بعد با صدای عارف جان پخش شد». عارف سالها بعد این ترانه را با تنظیم «بامبوس» و حالوهوایی دیگر بازخوانی و منتشر کرد.
عارف که همواره از تفکرات ملی و ارادتش به محمد مصدق، نخستوزیر پیشین ایران، گفته است، تنها خوانندهای بود که در زمان ریاست صادق قطبزاده بر تلویزیون ملی ایران، در ابتدای انقلاب ۵۷، صدایش با ترانهٔ «برادر بیا» (سروده و ساختهٔ منصور تهرانی) برای اولین و آخرینبار از رادیو ایران پخش شد؛ آن هم در زمانی که صدای اعتراضها به سیاست انقلابیون در منع پخش موسیقی و صدای خوانندگان، در مطبوعات ۵۷ بازتاب پیدا کرده بود.
میراث عارف
عارف میگوید بعد از انقلاب از «قالب عارف بیخبر بیرون آمد». حاصل این دوران، جدا از ترانهٔ درخشان «سرباز کوچولو» (کلام همایون هشیارنژاد، آهنگ حسن شماعیزاده) در ستایش صلح و نکوهش به جنگ فرستادن «کودکسربازها» در جریان جنگ هشتسالهٔ عراق با ایران، آلبومی است فاخر اما مهجور برای گوش ایرانیان.
او «روزگار غریبیست نازنین» را در سال ۱۳۶۸ با اشعار و ترانههای احمد شاملو، نادر نادرپور، باباطاهر عریان، ایرج جنتی عطایی، زویا زاکاریان و هما میرافشار، در فضایی سیاه متمایل به خاکستری و با هزینهٔ شخصی در لسآنجلس منتشر کرد؛ اثری که به اشارهٔ ترانهای از جهانبخش پازوکی و یادآوری رها اعتمادی، ترانهسرا، سرشار از «شیون شادی» است.
«روزگار غریبیست نازنین» گزارشی است بهغایت اجتماعی، پوشیده و پیچیده در عرفانی زاهدستیز که میتواند آینهٔ تمامنمای دیروز جامعهای باشد که به امروز رسیده و رؤیافروشانش در درون و بیرونش «طامات میبافند».
احمد پژمان، آهنگساز برجستهٔ موسیقی، برای شعر «در این بنبست» احمد شاملو، آهنگی ساخت که با خاصیت صدای تنور عارف، با آن «ویبراسیونهای صحیح و اجرای نتهای زینتی در ساختار هارمونیک به جای تحریرهای سنتی»، در یک اُپِرت (نمایش آوازی سبک) زیبای ایرانی جفتوجور آمد.
عارف در این اثر که احمد پژمان در آن از «ریتمهای لنگ» بهره برده، خود به شخصیت اصلی موسیقی تبدیل شده و با پشتیبانی از همراهی ارکستر سمفونیک، شنونده را با افتوخیزهای کلام شاملو همراه میکند. موسیقی احمد پژمان هم مانند دستور زبانی است که بدون تحتالشعاع قرار دادن قدرت مانور خواننده، عرصه را برای بروز ظرفیتهای راوی (عارف) فراهم کرده و به آن قوام بخشیده است.
عارف برایم گفته است که بابک افشار روی کلام شاملو آهنگی ساخته بود. وقتی فهمید آقای افشار بر شعر شاملو میزانی افزوده و در آن «دست برده است» این کار را نپسندید؛ در نسخهٔ بابک افشار پس از «دهانت را میبویند» خطی با این عبارتبندی اضافه شده بود: «مبادا شعلهای در آن نهان باشد». بنابراین عارف خودش دست به اجرای این آهنگ زد. احمد شاملو «مقداری از کار را شنید و پسندید» و در برابر اصرار خواننده برای پرداخت دستمزد، گفت که دستمزدی نمیخواهد.
دغدغهٔ تجربهگرایانهٔ عارف به همینجا ختم نشد؛ دغدغهای که از ابتدای خوانندگی با او بود. حتی در سالهای آغازین خوانندگی و ورود به رادیو، تلاش کرد در برنامهٔ «گلها»ی داوود پیرنیا هم حضور پیدا کند. این بار به سراغ کامل علیپور رفت و آلبوم «آینه در آینه» را در سبک موسیقی سنتی ـ عرفانی با اشعاری از مولانا، سایه، طبیب اصفهانی و منوچهر ابرآویز منتشر کرد. آلبومی که مانند «روزگار غریبیست نازنین» هم بایکوت شد و هم شکست تجاری بههمراه داشت.
آرزوی عارف برای اینکه کارهایی اجرا کند که «بعدها بهعنوان یک اثر باقی بمانند» بیشک برآورده شده و بیتردید او نشان داده که «عاشق کارهای مشکل است».
عارف میگوید میراثش اجرایی از ترانههای قدیمی موسیقی یک قرن گذشتهٔ ایران با پیانو است؛ یادگاری که ایرج گلسرخی، فولکلورشناس، سرپرست وقت کر ملی تهران و رئیس وقت رادیو ایران، با حذف ربعپردهها به دست او سپرد تا برای گوشهای غریبه شنیدنیتر شود.
یک افسوس دیگر هم باقی است: اینکه هنوز و همچنان جز پراکنده ترانههایی چون «یه خونه دارم» یا «گریه نکن» از آلبوم «عزیز قصه» با همکاری شهیار قنبری، عمار درام، زویا زاکاریان و سیاوش قمیشی، بعد از گذشت یک دهه منتشر نشده و این آلبوم در قفسهای زیر غبار اختلافها خاک میخورد.
عارف؛ «سانتیاگو»ی موسیقی پاپ ایران
صحبت از خوانندهای تجربهگرا است که عادت بد بازار موسیقی ایران تلاشهای متفاوتش را نادیده گرفته و نخواسته ترانهای بهغیر از آنچه از او شنیده را باور کند.
بازار، ناخواسته یا از روی تسامح، عارف را بهعنوان نماد احساسات فردگرایانهٔ «دوران سرخوشی» معرفی کرده که جلوهگاهش سینمای دههٔ ۳۰ تا اوایل دههٔ پنجاه خورشیدی است و به این ترتیب بخش متفاوت تلاشهای او قربانی شده است.
روزگاری با ایرج گرگین (چهرهٔ سرشناس رسانهای) صحبت از تواناییهای عارف درگرفت و او گفت پیش از انقلاب، عارف را در تلویزیون دیده و گفته: «او میتوانست یک خوانندهٔ اپرا شود.» اما اگر عارف امروز با همهٔ داشتههایش خوانندهٔ اپرا شده بود، شاید مای عمومی این همه خاطرهٔ مشترک با او نداشتیم.
عارف خوانندهای است که تلاشهایش بیشباهت به «سانتیاگو» قهرمان کیمیاگر پائولو کوئیلو نیست؛ به یک معنا «جستوجوگر» برای رسیدن به درکی از خود، تواناییها و رؤیاهایش. خوانندهای که خود میگوید و از «گفتهٔ خود دلشاد است». ترانهٔ «مردم همیشه مردم ـ ایران همیشه ایران» را از ایرج جنتی عطایی ـ که این روزها او هم در بستر بیماری است ـ در ایران میگیرد و سالها بعد، در خارج از ایران، بهعنوان «زیباترین شعر زندگیاش» برای نسلهای بعد در کارنامه ثبت میکند.
خوانندهای که میگوید: «با موسیقی وطنش زندگی کرده و هیچگاه از آن دور نشده است.»