لویی آرنو، مشاور اقتصادی در یک شرکت در پاریس بود که تصمیم به سفری طولانی گرفت و راهی کشورهای مختلف از ایتالیا تا یونان، ترکیه، ارمنستان و گرجستان شد و به ایران رسید.
سفر او به ایران با آغاز جنبش «زن زندگی آزادی» همراه شد و در بحبوحهٔ این اعتراضات، در ۶ مهرماه ۱۴۰۱ بازداشت شد. لویی آرنو نزدیک به دو سال را در زندان اوین گذراند و کمتر از یک سال و نیم پیش آزاد شد و به فرانسه بازگشت.
او در گفتوگو با رادیوفردا به موضوع آزاد شدن دو شهروند دیگر فرانسوی، سسیل کوهلر و ژاک پاریس، میپردازد و در ادامه، از تجربیات خود از زندان اوین و نحوهٔ مواجهه با زندگیِ پس از اوین میگوید.
این گفتوگو را میتوانید همینجا بشنوید یا متن آن را در ادامه بخوانید.
- حالا که بالاخره دو شهروند فرانسوی در آستانهٔ بازگشت به کشورشان هستند، احساس شما به این خبر چیست؟
شنیدن اینکه این دو فرد بیگناه در شرف آزادی هستند، بسیار خوشحالکننده است. متأسفانه هنوز این ماجرا برای آنها کاملاً تمام نشده است.
واقعاً سورئال است که پس از یک کابوس طولانیِ اینچنینی، که هیچ گروگان دیگری تا جایی که من میدانم تجربه نکرده، آنها آزاد میشوند. این برای ما، گروگانهای سابق و خانوادههایشان، مایهٔ آسودگی خاطر بزرگی است.
- صحبت از خانوادهها شد، آیا از زمان بازگشت به فرانسه با خانوادهٔ سسیل و ژاک در تماس بودهاید؟
بله، مسلم است. ما در تماس نزدیک بودهایم. نوعی ارتباط خانوادگی بین گروگانهای سابق ایجاد شده، زیرا ما در اوج گروگانگیری هفت نفر بودیم و دورهمیهایی با هم داشتیم و از یکدیگر حمایت میکردیم.
بنابراین، این در واقع یکی از جنبههای بسیار زیبای این گروگانگیریِ شرمآور بود.
- آیا از زمان انتشار خبر با آنها صحبت کردهاید؟
نه، چون میخواهم به آنها کمی زمان بدهم تا با چنین خبری کنار بیایند. مثل یک زلزله است.
من چون خودم این تجربه را داشتهام، میدانم که برای بازگشت به دنیا به زمان و تنهایی نیاز دارید. پس زمان دیگری برای آن وجود خواهد داشت.
- و در طول دوران حبس در ایران، آیا در زندان اوین با ژاک ملاقات کردید؟
نه، هرگز. چون ژاک و سسیل در تمام مدت بازداشتشان در بند ۲۰۹ نگهداری میشدند. و در آنجا وزارت اطلاعات تلاش میکند که خارجیها ملاقات نکنند.
بنابراین، من هرگز ژاک را حضوری ملاقات نکردم. من با افرادی که با ژاک بودند، ملاقات کردم و پیش من آمدند و از خودش خبر دادند، اما هرگز او را ندیدم.
- ما در طول سه سال گذشته، در مقایسه با سسیل، خیلی کمتر از ژاک شنیدیم. وقتی آنجا بودید، وضعیت او برای شما چگونه توصیف میشد؟
بسیار بد. شما فقط میتوانید مدت محدودی در این مکان زنده بمانید. ژاک ۷۰ سال داشت. این را اضافه کنید به فشار شدیدی که به انسان وارد میشود و شکنجهٔ مداومی که تجربه میکنید، در نتیجه او در وضعیت بسیار بسیار بدی قرار داشت.
- شما زمانی که در طول جنگ ۱۲ روزهٔ اوین مورد حملهٔ اسرائیل قرار گرفت، دربارهٔ آن مقالهای نوشتید و زندان را با تمام جزئیاتش توصیف کردید. میخواهم دربارهٔ تجربهٔ خودتان در زندان بشنوم. آنجا را چگونه جایی یافتید و وضعیت شما در زندان و با دیگر زندانیان چگونه بود؟
من ۲۱ ماه را در زندان اوین گذراندم که شش ماه اول آن در بند ۲۰۹ بود و بقیه در زندان عمومی در بند ۴، با زندانیان سیاسی.
البته بسیار سخت بود، اما این میزان رنج، همچنین فرصتی برای بسیاری از شهودها، درک بسیاری مسائل در مورد خودم، در مورد زندگی، در مورد ارزش زندگی و ارزش انسانیت و برادری بود. زیرا من با بسیاری از زندانیان ایرانی آشنا شدم که با آنها بسیار نزدیک شدم و آنها را برادر میدانم. دوری از آنها بسیار سخت است. یکی از سختترین بخشهای دوری برای من، دوری از آنهاست، ترک کردن آنها.
و بله، مقالهای که من در لوموند نوشتم وقتی اوین ویران شد، میتوانست بحثبرانگیز به نظر برسد، اما اوین برای من فقط مکانی ترسناک نبود. هم مکانی ترسناک بود و هم آنجا امید را دیدم، چون در چنین مکانهایی است که برادری گرد هم میآید، وقتی انسانها گرد هم میآیند. و آن تجربه زیباترین تجربهای بود که من در زندگیام تجربه کردهام.
- لویی، یک سال و چند ماه پس از بازگشت به خانه، چگونه با این تجربه کنار میآیید؟ و فکر میکنید سسیل و ژاک حالا که تقریباً به خانه برگشتهاند، چه چیزی را تجربه خواهند کرد؟
برای من، این هنوز یک فرایند مداوم است. آزادی پایان نیست، آغاز دیگری است. و بسیار عجیب، بهاندازهٔ خودِ بازداشت دردناک است. شما از مراحل بسیار متفاوتی عبور میکنید و زمان زیادی طول میکشد تا واقعاً بفهمید چه چیزی را تجربه میکنید، چه احساسی دارید.
ناگفته نماند که، البته، اطرافیان شما نمیتوانند شما را درک کنند. بنابراین، کمی تنهایی در آن بخش وجود دارد.
چیزی که برای ژاک و سسیل مهم است این است که هیچکس نمیتواند آنچه را که آنها تجربه کردهاند، درک کند، زیرا آنها به نقطهای رسیدهاند که هیچکس تجربه نکرده است.
اما همچنین به این دلیل که من در طول بازداشتم با تعداد زیادی گروگان از کشورهای مختلف زندگی کردم. چیزی که متوجه شدم این است که میتوانند دو نفر دقیقاً یک چیز را زندگی کنند، اما گروگانگیری آنقدر آسیبزا است که در نهایت هیچکس احساس یکسانی نخواهد داشت.
بنابراین، بسیاری از مردم به آنها خواهند گفت «باشه، این چیزی است که در ذهن شما اتفاق میافتد و شما باید این کار را انجام دهید و باید آن کار را انجام دهید»، اما حقیقت این است که هیچکس نمیداند.
بنابراین، توصیهٔ من این است که به خودتان گوش دهید و برای گوش دادن به خودتان وقت بگذارید.
- آیا بعد از این تجربه، احساس میکنید زندگی جدیدتان رو به جلو حرکت میکند؟ الان چه کار میکنید؟
بله، کاملاً، من رو به جلو حرکت میکنم، و این یک زندگی بسیار متفاوت است. این یک رابطهٔ بسیار متفاوت با مردم است. اما یک بار دیگر، این سختیها چشمان مرا به بسیاری از چیزهای دیگر و بسیاری از چیزهای بسیار زیبای دیگر باز کرده است.
کتابی دارم که در فوریهٔ سال آینده منتشر خواهد شد و در مورد بازداشت من است و همچنین هر آنچه در آنجا اتفاق افتاد؛ آنچه در آنجا یاد گرفتم و آنچه در آنجا فهمیدم.
همچنین درصدد راهاندازی فعالیت جدیدی هستم که در آن سعی میکنم به قربانیان دیگری مانند خودم و همچنین کارآفرینان و انواع دیگر مشاغل، با درسهایی که در زندان آموختم، کمک کنم؛ نوعی انتقال تجربه است و به آنچه اتفاق افتاده، ارزش متفاوتی میدهد.