لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۴ تهران ۲۰:۱۷

روایت‌های کتاب «شمشیر آزادی» از عملیات‌‌های موساد در ایران


یوسی کوهن، رئیس سابق موساد، و نویسندهٔ کتاب «شمشیر آزادی»
یوسی کوهن، رئیس سابق موساد، و نویسندهٔ کتاب «شمشیر آزادی»

کتاب تازهٔ یوسی کوهن، رئیس پیشین موساد، با عنوان انگلیسی «شمشیر آزادی» و روایت عبری «با حیله جنگ کنید»، روایتی از ۳۵ سال فعالیت او در تشکیلات اطلاعاتی اسرائیل است که بخش مهمی از آن به عملیات موساد علیه جمهوری اسلامی ایران اختصاص دارد؛ از جذب منابع درون ایران تا سرقت آرشیو هسته‌ای از شورآباد تهران و نقش او در عملیات منتهی به کشته‌شدن محسن فخری‌زاده، دانشمند ارشد هسته‌ای جمهوری اسلامی.

این کتاب که در میانهٔ تابستان ۲۰۲۵ منتشر شده است، با گشودن دریچه‌هایی به پشت‌پردهٔ موساد، تأکید می‌کند که روایت‌های آن با تأیید این سازمان انتشار یافته و تنها مطالبی را شامل می‌شود که افشای آن‌ها به منافع اسرائیل یا عملیات‌های آتی موساد و مأمورانش آسیب نمی‌زند.

کتاب همچنین زوایایی از زندگی، بینش و دنیای فکری کوهن را که اکنون در آستانهٔ ورود به عرصه سیاست است، شرح می‌دهد.

«آخرین خط به تهران»

فصل نخست با عنوان «آخرین خط به تهران»، نگاه کوهن به جنگ ۱۲روزهٔ ایران و اسرائیل را روایت می‌کند: شبی که حمله آغاز شد، او در سفر آمریکا و سخنرانِ یک محفل خصوصی از حامیان اسرائیل در نیویورک برای بحث دربارهٔ آیندهٔ این کشور بود.

کوهن نوشته است در حالی‌که ۶۰ تا ۷۰ درصد دوران ریاستش در موساد صرف امور ایران شد، با تمام وجود احساس می‌کرد روز ۲۳ خرداد عملیات نظامی کشورش علیه جمهوری اسلامی آغاز خواهد شد؛ عملیاتی که موساد از سال‌ها پیشِ از ریاست او نیز خود را برای آن آماده کرده بود.

به گفتهٔ کوهن، زمانی که مئیر داگان او را به ریاست پروژهٔ مقابله با برنامهٔ هسته‌ای جمهوری اسلامی منصوب کرد، «با شیوهٔ مستقیم و بی‌غل‌وغش خود» گفت: «تمامی سازمان در خدمت این هدف خواهد بود؛ از هر راهی که می‌شود، این هدف را عملی کن».

کوهن می‌نویسد با تمام قلبش با استراتژی داگان همدل بود که «اطلاعات تنها برای دانستن نیست، بلکه برای قلع‌وقمع نیز هست». بر پایهٔ همین راهبرد، داگان چهار یگان را سازمان داد: یگانی از نیروهای آبی‌ـ‌سفید موساد (تنها اسرائیلی) برای حذف عوامل پیشرو در برنامهٔ هسته‌ای ایران؛ دو یگان دیگر از عوامل محلی برای ضربه‌زدن به برنامهٔ هسته‌ای و موشک‌های دوربرد؛ و یگان چهارم برای تأمین اطلاعات مورد نیاز.

کوهن در تحسین عملیات بمباران آمریکا و اسرائیل علیه تأسیسات هسته‌ای جمهوری اسلامی در جنگ ۱۲روزه می‌نویسد که ایرانِ بدون توانمندی هسته‌ای آرزوی چند دههٔ فعالیت امنیتی و اطلاعاتی او بوده است. او می‌افزاید به دلیل توقف پروازهای تجاری به اسرائیل، همان‌ زمان در آمریکا ماند و از آنجا شنید که آپارتمانش در تل‌آویو در میان خانه‌هایی بود که بر اثر حملات موشکی جمهوری اسلامی آسیب دیدند.

شش ساعت و ۵۹ دقیقه در شورآباد

کوهن در فصلی از کتاب، عملیات سرقت آرشیو اصلی هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران را شرح می‌دهد: عملیاتی که به تصمیم او، به جای کپی‌برداری، اصل اسناد به اسرائیل منتقل شد.

به نوشتهٔ او، در آغاز سال ۲۰۱۶ که به ریاست موساد رسید، عزم کرد آرشیو هسته‌ای ایران را به اسرائیل بیاورد تا «فریب» و «دروغ‌گویی» تهران را برای جهانیان آشکار کند؛ او به ارزیابی‌هایی در نهادهای امنیتی و ارتش اسرائیل که پس از امضای برجام، خطر ایران را کاهش‌یافته می‌دانستند، باور نداشت.

به روایت کوهن، اسرائیل سال‌ها این اسناد را از محل اولیه‌شان رهگیری کرده بود و در مخفیگاه دوم اقدام کرد، هنگامی‌که جمهوری اسلامی قصد داشت آرشیو را به سومین محل با نظارت شدیدتر منتقل کند؛ در حالی‌که تنها پنج نفر از مسئولان ارشد برنامهٔ هسته‌ای و رهبران سیاسی‌ـ‌نظامی جمهوری اسلامی از محل آن آگاه بودند.

شب عملیات، ۱ فوریه ۲۰۱۸، او از مرکز فرماندهی موساد در تل‌آویو، در فاصلهٔ یک‌هزار و ۶۰۰ کیلومتری از شورآباد در حومهٔ تهران، تصاویر را روی نمایشگرها می‌دید؛ از ماهواره‌ها، دوربین‌های متصل به لباس ۲۵ عضو عملیات و دوربین‌های دیگر. نیروهایی که دو سال برای این مأموریت در ساختمانی با کوچه‌پس‌کوچه‌های شبیه‌سازی‌شده تمرین کرده بودند، ساعت ۱۰ شب به وقت تهران ذوب‌کردن قفل‌های سنگین را آغاز کردند. طبق بررسی‌های قبلی، می‌دانستند نگهبانان بعدی ساعت هفت بامداد می‌رسند؛ پس تا ساعت پنج بامداد وقت داشتند و دو ساعت پایانی برای دورشدن از محل در نظر گرفته شد. آن‌ها با ورود به محل مخفی اسناد با ۵۰ هزار لوح فشرده هم روبه‌رو شدند و در حالی‌که اسناد کاغذی را برای مقر تل‌آویو نشان می‌دادند، فیلم‌برداری نیز می‌کردند و هم‌زمان، افسران فارسی‌زبان موساد در تل‌آویو اسناد را می‌خواندند.

به نوشتهٔ کوهن، مأموران ساعت ۴:۵۹ بامداد کار را تمام کردند و دو ساعت بعد را برای گریز و پراکنده‌شدن در مسیرهای متعدد به کار بردند. همه‌شان سالم از ایران خارج شدند و نهایتاً همه اسناد و لوح‌های فشرده از راه‌های پیش‌بینی‌شده به اسرائیل رسید.

او می‌نویسد مقر فرماندهی موساد ساعاتی پس از پایان عملیات می‌دید که نگهبانان چگونه حیرت‌زده و خشمگین سر رسیدند؛ فرماندهان ارشد آمدند و فریاد کشیدند؛ هزاران نیروی اطلاعاتی و پاسداران در خیابان‌ها و بزرگراه‌ها پست‌های بازرسی زدند و رفت‌وآمدها را فلج کردند، دوربین‌های مغازه‌ها و راهنمایی‌و‌رانندگی را برای یافتن سرنخی از عوامل سرقت زیر و رو کردند؛ اما تفتیش‌ها بی‌نتیجه ماند.

از آغاز بررسی اسناد در تل‌آویو تا نشست خبری مشهور بنیامین نتانیاهو در ۳۰ آوریل ۲۰۱۸ سه ماه زمان برد؛ بررسی اسناد در سال‌های بعد نیز ادامه یافت. هشت روز پس از آن نشست که در پس‌زمینهٔ تصاویر اسناد، شعار «ایران دروغ می‌گوید» دیده می‌شد و بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر وقت اسرائیل، گفت: «این نام (محسن فخری‌زاده) را به خاطر بسپارید»، دونالد ترامپ فرمان خروج آمریکا از برجام را امضا کرد.

«اسکار» و «فرید»

کوهن در فصل «هنر فریفتن» رویدادی از سال ۱۹۹۲ را نقل می‌کند: در هتلی در پاریس به دنبال یکی از فیزیک‌دانان برنامهٔ هسته‌ای جمهوری اسلامی بود که برای شرکت در کنفرانسی علمی به فرانسه آمده بود. او با پوشش «اسکار»، وکیلی لبنانی که برای رسیدگی به امور مشتریان ثروتمندش به پاریس رفت‌وآمد دارد، با «فرید» آشنا شد؛ «فرید» با دیدن نگاه مردی در میز کناری، از سر ادب باب گفت‌وگو را گشود. به نوشتهٔ کوهن، این ارتباط در سال‌های بعد به منبعی برای دستیابی موساد به بخشی از رازهای برنامهٔ اتمی ایران بدل شد. او مدعی است نخستین کسی بود که اطلاعات ساخت سانتریفوژهای ایران مبتنی بر دانش عبدالقدیر خان را به آگاهی اسرائیل رساند.

کوهن مدعی است به عنوان مقامی در موساد که مسئول استخدام جاسوسان در ایران بود، برای باز کردن راه تماس خود و تیمش با افراد مورد نظر در ایران، از هر امکانی استفاده کرده است. او در مورد نحوهٔ جلب اعتماد یک فرد که او را «برای مثال» یک روزنامه‌نگار فرضی با داشتن ارتباطات زیاد در حاکمیت توصیف کرده، نوشته که با جا زدن خود و تیمش به عنوان علاقمندان امور فرهنگی، یک رویداد در کشوری در خارج ترتیب داد تا آن فرد تصور کند که تنها یکی از شرکت‌کنندگان عادی در آن است. این تماس و آشنایی بعدها به اشکال دیگر ادامه یافت به گونه‌ای که فرد هدف، او را دوست نزدیک خود تلقی کرده است.

کوهن نوشته است در کار خود در پوشش‌های مختلف با ایرانیانی ملاقات کرد که یقیناً او را نمی‌شناختند اما در مراحلی که تماس‌ها پیشرفته می‌شد، موساد اصرار داشت «اخلاقی» رفتار کرده و طرف خود را آگاه کند که با موساد روبه‌روست. او به شرح خشم، افسردگی و ترس بسیاری از آن افراد پرداخته و تأکید دارد که گروهی رفتند و پشت سرشان را نگاه نکردند: مانند ترانه‌ٔ مشهوری که از «۵۰ راه قهر از یار» سخن می‌گوید اما گروهی نیز به همکاری روی آوردند؛ «کسانی که وجه مشترک‌شان رؤیای زندگی بهتر بود».

هوش مصنوعی و «اشتباه» فخری‌زاده

کوهن می‌پرسد: «خب، تصور کنید شما سناریست هالیوود هستید. داستانی با عناصر یک ربات قاتل، یک سوءقصدکننده از راه دور، برنامهٔ هسته‌ای غیرقانونی، حکومت تئوکراتیک سرکوبگر، و هدفی ناشناس که پس از رهبر، دومین فردِ دارای بیشترین محافظ است را چگونه روایت می‌کنید؟» او سپس به سال‌ها رصد نزدیک محسن فخری‌زاده ــ که در «هشت ماه آخر» عمرش تشدید شد ــ و نحوهٔ تصمیم‌گیری برای عملیاتی می‌پردازد که بنا به روایت او، با به‌کارگیری سلاحی هدایت‌شونده از فاصله‌ای یک‌هزار و ۶۰۰ کیلومتری و مبتنی بر هوش مصنوعی اجرا شد.

به نوشتهٔ کوهن، فخری‌زاده کارشناس تسلیحات هسته‌ای و بیولوژیک بود که دانش خود را در خدمت اهداف جمهوری اسلامی قرار داده بود؛ حکومتی که با شعار نابودی اسرائیل، پروژهٔ موشک‌های بالستیک را پیش می‌برد و در مسیر دستیابی به بمب هسته‌ای، جهان را «فریب» می‌داد؛ «پس هدفی مشروع بود».

او می‌افزاید موساد و ارتش اسرائیل فخری‌زاده را زمانی دست‌کم گرفته بودند، اما پس از انتقال آرشیو هسته‌ای ایران به اسرائیل روشن شد که او فردی «پیچیده و باهوش» است. (یوسی ملمن، نویسندهٔ اسرائیلیِ حوزهٔ اطلاعات، در نقد این ادعا نوشته است اهمیت و محوریت فخری‌زاده دست‌کم یک دهه پیش از دستیابی موساد به آرشیو برای جامعهٔ اطلاعاتی غرب و اسرائیل شناخته شده بود.)

کوهن، بدون ورود به جزئیاتی فراتر از گزارش‌های منتشرشده در رسانه‌های غربی، به آموزش مأموران و انتقال جزءبه‌جزء سلاح رباتیک مبتنی بر هوش مصنوعی به داخل ایران اشاره می‌کند.

او می‌نویسد در روز تعیین‌شده در اواخر پاییز ۲۰۲۰، خود در اتاق فرماندهی موساد شاهد عملیات بود: خودروی نخست محافظان که جلوتر از خودروی فخری‌زاده حرکت می‌کرد، آن روز برای اطمینان از آماده‌بودن تدابیر حفاظتی به‌سوی ویلایی که مقصد بود سرعت گرفت. فخری‌زاده که مانند همیشه توصیهٔ محافظان دربارهٔ رانندگی‌نکردن را نادیده گرفته بود، در خودروی دوم با همسرش در دیدرس قرار گرفت. عامل کارانداز سلاح که در کفِ وانتِ مستقر در پیچ جادهٔ آبسرد، دماوند، پنهان بود، صورت فخری‌زاده را شناسایی کرد، تصاویر ماهواره‌ای پخش‌شده در اتاق فرماندهی تل‌آویو برای لحظاتی گذرا بر صورت او افتاد، همه چیز حساب شده بود.

کوهن می‌گوید فاصله زدن دگمه از تل‌آویو تا شلیک اسلحه همراه با محاسبه لرزش دستگاه، یک ثانیه و شش‌دهم ثانیه بود. دگمه زده شد، گلوله شیشه را شکافت و فخری‌زاده را زخمی کرد، همسرش سالم ماند. فخری‌زاده با آن موهای جوگندمی‌اش از خودرو بیرون پرید و خود را در سپر در خودرو پنهان کرد، فرماندهٔ عملیات در اتاقِ کنترل با زدن دست به پشت عامل راه‌اندازی اسلحه گفت «کار را تمام کن». لحظاتی بعد ۱۵ گلوله آخرین نفس فخری‌زاده را گرفت. محافظانش به سرپرستی یک ورزشکار سرشناس رشتهٔ جودو هراسان سر رسیدند، نمی‌دانستند گلوله از کجا شلیک شده است، لحظه‌ای بعد، وانتی که دور تا دور آن با مواد منفجره مین‌گذاری شده بود، به صورت خودکار و از قبل برنامه‌ریزی‌شده منفجر شد تا اسلحه و هر نشانهٔ دیگری را از بین ببرد.

به گفتهٔ رئیس سابق موساد، عوامل زمینی که ساعتی قبل حرکت خودروی فخری‌زاده را به صورت میدانی تأیید کرده بودند، دیگر از محل دور شده بودند. انفجار وانت در پیچ جاده سرنخ اولیه را به محافظان داد که تیراندازی از درون وانت بوده است. بازرسان با رسیدن به محل پی بردند که تمامی دوربین‌های محافظتی در مسیر جاده از مدتی قبل از کار افتاده بود.

بعد از کشته شدن فخری‌زاده، به نوشتهٔ کوهن، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، سازمان‌های اطلاعاتی رقیبش و مقام‌های مختلف جمهوری اسلامی، همگی شروع به مقصر جلوه دادن دیگری کردند.

کوهن نوشته است تجربهٔ حذف فخری‌زاده با اسلحه از راه دور، او را به این صرافت انداخت که موساد باید بتواند هرچه بیشتر در عملیات‌ مختلف خود و برای جلوگیری از به خطر افتادن مأمورانش، از این شیوه استفاده کند.

XS
SM
MD
LG